جدول جو
جدول جو

معنی پی رجه - جستجوی لغت در جدول جو

پی رجه
روستایی ازدهستان پنجک رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جویندۀ رد و اثر چیزی
پی جوی کسی یا چیزی شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزه
تصویر پیرزه
طعامی که در سفره یا دستمال ببندند و از جایی به جای دیگر ببرند، پدمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکره
تصویر پیکره
پیکر، تصویر صورت، مجسمه، تندیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی رس
تصویر پی رس
آنکه از پی برسد، آنکه از دنبال آید و به دیگران ملحق شود، پی رسنده، ازپی رسنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کرده
تصویر پی کرده
پی بریده، پی زده، ویژگی اسب، استر یا شتری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی زده
تصویر پی زده
پی بریده، اسب یا استری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(غَ نَ)
دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 30هزارگزی جنوب کمیجان، سر راه عمومی کمیجان به خنداب قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنۀ آن 383 تن شیعه اند و به زبانهای ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و اندکی میوه و شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و در فصل خشکی از خنداب اتومبیل میتوان برد. چشمه در وسط آبادی واقع است و آب آن مختصر گرم و دارای خواص طبی است و بوی گوگرد میدهد. مسیر جویهای منشعب از چشمه بواسطۀ رسوبات آب پس از چند سالی مانند سنگ میبندد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ دَ / دِ)
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده:
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز.
نظامی.
هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ جَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 124 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 500 گزبه نام قینرجه بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قینرجۀ بالا 34 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ جَ)
موضعی از هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 57 و 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ زَ دَ / دِ)
نعت مفعولی از پی زدن. پی بریده:
خران گور گریزان تیر هجو منند
به داس پی زده و در کمند مانده قفا.
سوزنی.
معقور، ستور پی زده که بر پای آن صدمه ای یا جراحتی وارد آمده باشد. خیل عقاری، اسپان پی زده. عقیر، ستور پی زده. عقیره، پی زده از ساق... (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَجْهْ)
مرکّب از: بی + وجه عربی، که وجهی ندارد. که محلی ندارد. بی دلیل: و اگر بر وفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (تاریخ رشیدی)، رجوع به وجه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ جَ)
معرب ایاره. رجوع به ایارج و ایاره شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی زینتی از تیره مرکبان جزو گونه های سینره. گلهایش کاملا شبیه سینره است منتهی قدری کوچکتر و برگهایش نیز دراز تر (بیضوی شکل) و تقریبا بدون بریدگی است ارنیکا ارنیکای کوهی خانق الفهد ارنیکای جبلیه تنباکوی کوهی داغ توتونی داغ کسترسی اوکوز گوزو دخان الفوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریت
تصویر پی ریت
ترکیب فلز و گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پی ریزد ظنکه اساس و بنیادنهد، متصل پیوسته یک ریز پیاپی پی ریزگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پی بریده معقور (اسب و مانند آن) : خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که در لنگدستمالازار بند یا پارچه ای بندند و از جایی بجایی برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایارجه
تصویر ایارجه
پارسی تازی گشته ایاره (داروی مسهل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرجه
تصویر شیرجه
جهش مانند جهیدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی رس
تصویر پی رس
آنکه از عقب و از پی رسد آنکه از دنبال آید و ملحق گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جستجو کننده، کاوند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بگنجد (بج لثه) از بیماری ها دهان و دندان بیمار نسوج اطراف طوق و ریشه دندان که بیشتر با تحلیل لانه دندان و لثه و خروج چرک از پای دندان همراه است و در بعضی حالت جریان چرک وجود ندارد. این حالت آنرا پیوره خشک نامند. در اکثر موارد این مرض بااحتقان شدید لثه و خارش و سوزش همراه است و بندهای دندان نیز انسجام و استحکام خود را از دست میدهد بطوریکه دندان در داخل لانه اش شل میشود و تکان میخورد. در حالاتی که لثه محتقن باشد در موقع شستن دندانها از لثه خون جاری میگردد. پیدایش این مرض بواسطه چندین علت است: یکی عدم تعادل هورمونهای داخلی سوم نتیجه بعضی امراض عفونی عمومی از قبیل سیفیلیس و سل و حصبه چهارم حمله موضعی برخی میکربها (از قبیل استرپتوکوک و استافیلوکوک و کلی باسیل و غیره) بنسوج اطراف دندان و مخاط دهان پنجم عدم تطابق صحیح دندانها و طرز تغذیه و عادت بیک طرف جویدن غذا و نشستن مرتب دندانهااز عوامل مهم ایجاد این مرض است و همچنین جنس و نژاد و سن در ایجاد آن موثر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکره
تصویر پیکره
عکس، تصویر، زمینه، اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جر
تصویر پی جر
((پِ جِ))
دستگاهی که به وسیله آن، شخص برای تماس گرفتن از طریق تلفن با شخص مورد نظر فراخوانده شود، پی جو (واژه فرهنگستان)، فراخوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوره
تصویر پیوره
((پِ رِ))
بیماری لثه و دندان که بر اثر آن لثه ها عفونی و متورم شده، باعث خرابی ریشه دندان می شود
فرهنگ فارسی معین
مستقیم به طرف چیز یا کسی رفتن، بی محابا گذشتن، طناب رخت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در بهشهر، ردیف شده، قطار شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پریروز، دو روز پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاله ی ران
فرهنگ گویش مازندرانی
بخشی از مرتع محصور را از چرای دام دور نگه می دارند تا در موارد
فرهنگ گویش مازندرانی
اثر و نشانه ی عبور، رد و جای پا
فرهنگ گویش مازندرانی